یه اتفاق بد
پسر گلم الان که دارم برات مینویسم بعد از ظهر شنبه هست و تو اروم و معصوم خوابیدی اخه مامان دیشب اصلا نخوابیدی ونزاشتی مامانم بخوابم.
من و بابا و عزیز چهارشنبه نینی کوچولومونو بغل کردیم و رفتیم بیمارستان برای ختنه کردن تو.
چون قرار بود جمعه برات ولیمه بدیم و کلی مهمون داشتیم گفتیم تا اون روز تو خوب خوب شده باشی امااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وقتی که رفتیم بیمارستان به اصرار عزیز قرار شد اول ببریمت دکتر بعد ختنت کنیم
.خانم دکتره بعد از معاینت برات ازمایش نوشت و تو ازمایش مشخص شد زردی شما 17 هست و شمارو بستری کردن.
مامان این دو روز خیلی برات گریه کردم اخه نمیدونی چه دست و پایی میزدی زیر دستگاه و چقدر گریه میکردی موقع خون گرفتن ازت
الهی هیچ نینی مریض نشه
خلاصه مامان این دو روز مردم و زنده شدم تا اینکه دیروز بالاخره شمارو مرخص کردن
خدای مهربونم بازم شکرت.شکر بخاطر سلامتی پسرم.تو این دوروز نشونم دادی چقدر بهم لطف کردی.چقدر نوزاد مریض چقدر مریضی های عجیب و غریب و تو به من یه هدیه سالم دادی.نمیدونم چطور ازت تشکر کنم .محمد پارسام و سپردم به خودت..........
خداجون ممنونتم یه دنیا