محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پسملی قند عسلی

اولین نوروز محمد پارسا(نوروز1393)

سلام مامانی امروز 16 فروردین ماه هست و ما چند روزی میشه از مسافرت برگشتیم به قول مامان ارمان صدای من و از سال1393 میشنوی پارسال این موقع شما تازه اومده بودی تو دل مامان  و همه ی ما رو خوشحال کرده بودی امسال اولین نوروز عمر شما بود عیدت مبارک پسرم یه روز قبل عید من و تو بابا رفتیم خونه ی بابا روح الله تا سال تحویل کنارشون باشیم موقع سال تحویل خیلی بد اخلاق بودی و غر میزدی ولی هر جور بود چند تا عکس با هم انداختیم و تو غرغر کنان خوابیدی امیدوارم این که میگن موقع سال تحویل در هر حالتی باشی تا اخر اون سال در همون حالی در مورد شما صدق نکنه پسر گلم................ اینم از تریپ عید پسریه ما.......................... ...
17 فروردين 1393

4ماهگی ناناز پسر

پسری امروز شما 4 ماهه شدی عزیزم مبارکت باشه چون امروز 29اسفند ماه هست و تعطیله دیروز واکسنت و زدیم و شما یکم اذیت شدی مامان کلی کار دارم فقط9ساعت دیگه تا سال تحویل مونده بعد میام و مفصل برات مینویسم قربون پسر نانازیم   ...
29 اسفند 1392

بدون عنوان

مامانی فکر میکردم این لباس برا عیدت اندازته نگو هنوز برات بزرگه و یکی 2ماه دیگه اندازت میشه این شد که با بابایی رفتیم و برات لباس خریدیم عکس یکیشونو میزارم بقیشم باشه برا بعد از تعطیلات...............         ...
29 اسفند 1392

چقدر این روزهای من زیباست.................

پسرم سلام الان ساعت 2نیمه شبه و شما بعد از کلی شیطونی لالا کردی امروز شما 3 ماه و 20 روزه شدی ماشاالله...... دیروز من وبابا شما رو برای چکاب بردیم دکتر.مامانی دکترشما اقای دکتر مرندی هستن یه پزشک مهربون و خوب که دیروز مشخص بود خودتم خیلی دوستش داری اخه موقعی که معاینت میکرد نگاهش میکردی و براش میخندیدی خداروشکر همه چیت نرمال نرمال بود وزنتم ماشاالله خیلی خوب بود ما خوشحال برگشتیم خونه   پارسا جونم گاهی اوقات فکر میکنم من وقتی تو رو نداشم چی بودم؟؟؟واقعا چی بودم؟و به این نتیجه میرسم که هیچی نبودم این روزا حالم خیلی خوبه مامان همونطور که تو در کنار من ارامش میگیری من در کنار تو هزار  بار بیشتر اروم میشم این روزا ...
21 اسفند 1392

لبخند زمستانی

تو لبخند میزنی و خورشید به زیبایی طلوع می کند تو لبخند میزنی و باران  عاشقانه می بارد  تو میخندی و زمستان قلب من بهار می شود  غم وغصه راهی دورترین دیار می شود گویی لبخند تو پیوند تمام زیبایی های دنیا با من است  لبخند زمستانیت بی خزان نازنین من.... ...
15 اسفند 1392

دلم برا کوچولوییات تنگ شده....

پارسای مامان این روزا وقتی خوابی باید ساکت بشینم که بیدار نشی وقتی هم که بیداری باید مدام بغلم باشی و راه برم تا گریه نکنی دیگه به شکلک در اوردن و بازی کردن راضی نمیشی فقط بغل میخوای  شیر خوردنت تو روز کمتر شده ولی شبا تا دلت بخواد برا شیر خوردن پا میشی خستم مامانی  یاد کوچولویات افتادم و دلم برا اون موقع ها که ارومتر بودی تنگ شد موقعی که این شکلی بودی ..................   ...
8 اسفند 1392

اولین لباسی که بابا برای پسرش خرید..............

 پسری این لباس و بابا وقتی شما تو دل مامان بودی و 7ماهت بود برات خرید و کلی ذوق داشت که یه روزی بپوشیش الان هوا سرده و نمیتونی بپوشی تا موقعی ام که هوا گرم بشه دیگه برات کوچولو شده بنابراین گفتم چند تا عکس با این لباست داشته باشی........   ...
8 اسفند 1392