روزی که فهمیدم تو پسملی هستی
سلام پسملیه من
دوباره اومدم تا برات بنویسم.بنویسم از یکی دیگه از بهترین روزای عمر مامانیت
خانم دکتر برای اینکه از سلامتیت باخبر بشیم برام سونوی غربالگری نوشت اولش خیلی شک داشتم که برا انجامش برم یا نه؟
ولی بابایی گفت حتما باید بریم و سونو رو انجام بدیم و زنگ زد به مرکز پزشکی نسل امید و وقت گرفت
روز١٣٩٢/٢/٢٩بود صبح ساعت ٩ وقت داشتیم خونه ی مامان مریم بودیم و بعد از خوردن صبحونه با بابایی راهی شدیم و اومدیم که ببینیمت عسله مامان.
مامان خیلی استرس داشتم اخه گفته بودن تو این سونو میگن که تو جیگر من پسمل کاکل زری هستی یا دخمله پیرهن پری.راستش و بخوای خیلی دوست داشتم که تو کاکل زری باشی بابایی رو خسته کرده بودم از بس بهش میگفتم دعا کن پسملی باشه اخه همیشه دوست داشتم اگه خدا خواست و بهم دخملی داد قبلش یه داداشی بهش بده که هواشو داشته باشه.
خانم دکتر اومد و تو رو بهمون نشون دادو گفت نینیتون خداروشکر همه چیش سالمه سالمه.من و بابایی خدارو شکر کردیم
بعدش اقا دکتره اومد و بعد از چند دقیقه گفت نینی شما یه پسمله نازه اینجا بود که قیافه ی مامان دیدنی بود
بابابیی نامرد همیشه ادامو در میاره و میگه نیشت تا بنا گوشت باز بود و از خوشحالی نمیتونستی دگمه های شلوارت و ببندی
خوب راست میگه اینقدر خوشحال شدم که زودی اومدم و به عزیز زنگ زدم گفتم نینیم پسمله
خدارو شکر کردم که به دلم نگاه کرد حالا تو شدی عشق مامان امید مامان دارو ندار مامان
خدارو بخاطره بودنت شکر میکنم
خداجون حافظ تمام عزیزام مخصوصا پسرم و باباش باش.