محمد پارسای 7ماهه من.......
سلام پسرک نازم...
پست 7 ماهگیت بنا به دلایلی دیر شد که یکی از اونها کمر درد مامانی بود..انشاالله خدا همه ی مریضارو شفا بده مامانی شما رو هم همینطور..
دیشب بعد از یک هفته اومدیم خونه و تو امروز اونقدر من و اذیت کردی و بهونه گرفتی که بعد از ظهر به بابایی رضا زنگ زدم اومد دنبالمون و دوباره رفتیم خونه بابایی.
پسرکم فقط خدا میدونه چقدر این دوران از زندگیم برام شیرین و دوست داشتنیه نمیدونم چطور بیانش کنم وصف این روزهام رو
روزایی که تو یاد گرفتی و مامان و دعوا میکنی و با دو تا دستات میزنی تو صورتم و با صدای بلند میگی(اوووو) ای جونم دلم میخواد گازگازیت کنم اون موقع.....
روزایی که کار من شده بردن شما به پارک و تاب بازی شما و بعدم با گریه اوردنت خونه.....
روزایی که یاد گرفتی دست میدی و من با دیدن این کارت دلم قیلی بیلی میره برات.......
اره عزیزم این روزا یاد گرفتی خودت و برام لوس میکنی و بغلت که میکنم خودت و شل میکنی تو بغلم و میخندی خدا میدونه چقدر از بچه ی لوس بدم میومد و راست گفتن که از هر چی بدت بیاد سرت میاد البته الان میفهمم این لوس بازی بچه ها هر چقدر برا اطرافیان خوشایند نباشه برا پدر و مادرا خیلی دوست داشتنیه......
مامانی این روزا خیلی دوست داشتنی شدی این و فقط من نمیگم بیرون که میریم خیلیا تو رو بهم نشون میدن و برات ذوق میکنن بعضیاشونم نمیتونن جلوی خودشون و بگیرن و میان بغلت میکنن و تو هم نیشت برا همه بازه و با برگشتن به خونه بابا اسفند به دست میشه و خونه رو پر میکنه از دود اسفند............
فکر میکنم دوباره داری دندون درمیاری و خانم بزرگا میگن تا یکی دو هفته دیگه شما صاحب دوتا دندون دیگه میشی.....
7ماه و 10 روز گذشت..نمیگم ای کاش این دوران نگذره ولی ای کاش تمام دوران با تو بودن باشه مثل این روزا شیرین و دوست داشتنی.....
از خوبیات زیاد گفتم حالا بگم از بدیات که بردیمت اتلیه و شمایی که همه میگفتن ما مشکلی با عکس انداختن باهات نداریم کلی ضایعمون کردی و بجز یکی دو بار هر کاری کردیم و هر چقدر من و بابا و دو تا عکاس تلاش کردیم نخندیدی و کلی حرصمون دادی.....
یکی یدونم خیلی میخوامت.............