وقتی پارسا مظلوم میشه/دنیا برام تموم میشه..........
سلام مامانی
خیلی خستم و داغون
از احوال 10 ماهگیت بگم اینکه تو این ماه پشت سر هم مریض میشی
یک هفته پیش بود که روی لبت جوش زد البته من فکر میکردم جوشه بعد از یکی دو روز بزرگتر شد و بازم ما فکر کردیم تبخاله تا اینکه تعدادشون زیاد شد
بردیمت دکتر و دکتر تشخیص داد زرد زخمه.همه ی وجودم اتیش میگرفت وقتی اون صورت خوشگلت و میدیدم که به این روز افتاده اخه خیلی بد جور شده بود
داروهات و بهت میدادم و هر روز صبح اولین کارم نگاه به صورتت بود و بادیدن بهبودیشون خوشحال میشدم
گذشت و تو خوب شدی
یکی دو روز شاد و شنگول بودیاز پریروز سرما خوردی و اب بینیت اویزون شده
دیشب از بس سرفه میکردی حالت بد میشد و بالا میاوردی بابا هم خونه نبود بغلم گرفتمت و همراه سرفه کردن تو منم شروع کردم به گریه...حالا گریه نکن کی گریه بکنا
اخه هیچ کاری از دستم بر نمیومد برات بکنم و این برام خیلی سخت بود البته برات قطره بینی میریختم و با فین گیر بینیت و خالی میکردم ولی بازم راه بینیت باز نمیشد و نمیتونستی درست نفس بکشی و شیر بخوری
بغل میگرفتمت و راه میبردمت اروم میشد سرفه هات و منم یه ساعتی همینکارو کردم تا اروم شدی و خوابوندمت سر جات.با اینکه واکسن انفولانزا برات زدیم نمیدونم چرا سرما خوردی اونم به این شدت
مریضیه بچه خیلی سخته خیلییییییییی.بمیرم برا مامانایی که بچه هاشون مریضیای سخت دارن و هیچ کاری از دستشون برنمیاد براشون بکنن..
خدا جون من نمیتونم بیحالی و مریضی پارسام و تحمل کنم نمیتونم ببینم پارسای شیطون من سرشو بزاره رو شونه هام و خودش خوابش ببره بدونه شیطونی و سر و صدا و داد و بیداد..نمیتونم ببینم بچم مظلوم بشه
خدایا خودت حافظش باش
یه کم از کاراییکه یاد گرفتی بگم اینکه:
دو تا دندون دیگه دراوردی و دندونات شدن 8تا.4تا دندون بالا داشتی 2 تا پایین که الان 4 تا بالا و 4 تا دندونم پایین داری عزیز دلم.
محمد پارسا یاد گرفتی پشت اپن وایمیستی و دالی میکنی باهامون....نماز که میخونیم تا میگیم الله اکبر سه سوت هر کجا باشی پیدات میشه برا برداشتن مهر ولی من و بابا زرنگتر از تواییم و مهر و میگریم دستمون تا شما نوش جانش نکنی.البته چند روزه این کارو نمیکنم و اجازه میم مهرو برداری و بهت میگم نباید بخوریش شروع میکنم به نماز خوندن و تو نگاهت به منه ببینی چجوری نگاهت میکنم اگه اخمت کنم سرت و میندازی پایین و دوباره زیر چشمی نگام میکنی اگه اخم نکنم یا نگات نکنم زودی مهرو میبری دهنت.خیلی این زیر چشی نگاه کردنت و دوست دارم خیلی بامزه میشی یه بار اینقدر تو نماز خندیدم که مجبور شدم دوباره از اول خوندم نمازم رو.
حمام و خیلی دوست داری تا میگم کجا بریم میری و جلو در حمام میشینی ودستت و اشاره میکنی طرف حمام میگی اوووه
به سفره پاک کردنم خیلی علاقه داری و تا یکی رو میبینی داره سفره پاک میکنه زودی خودت رو میرسونی و شروع میکنی دستت رو رو سفره کشیدن
یه پا رقاصم شدی و تا یه اهنگ میشنوی اعم از مجاز و غیر مجاو مداحی و پیام بازرگانی شروع میکنی به رقصیدن البته بیشترین واکنش رو به نانایی خوندن بابایی روح الله نشون میدی.
8مهر پنجمین سالگرد ازدواج من و بابا بود که امسال وجود تو اون و دلچسبتر کرده بود..
از خدا میخوام حالت زودتر خوب بشه ودردو بلات بخور تو سر دشمنات..عجب دعایی کردما....
اخرشم نگذاشتی یه عکس درست وحسابی بندازیم...
فدایی داری پسر مامان.......