محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

پسملی قند عسلی

یکسال و یک ماهگی فندق و خواهر شوهر شدن مامان............

سلام  سلام صد تا سلام   پست یکسال و یک ماهگیت  از دستمون در رفت پارسایی و حسابی دیر شد خب حق بده به مامان اخه کلی سرم شلوغ بود ..خواهر شوهر شدم بالاخره چیز کمی نیست که این چند وقت من و پارسا خوب برا خودمون گشتیما خوووووووووووب و البته کلیم بهمون خوش گذشت خداروشکر مراسمه خواستگاری و بله برون و عقد کنونه دایی جون به بهترین شکل برگزار شد و پارسای من صاحب یه زندایی خوشگل و مهربون شد   ایشاالله دامادیه خودت و ببینم مامان جون از همین جا به داداشم و زن داداشه عزیزم تبریک میگم دوباره انشاالله خوشبخت بشن و به پای هم پیر شن.....     و اما پارسای من تو این مدت حسابی بزرگ شده ماشاالله ...
8 دی 1393

×××یک سالگیت مبارک عزیز دله مامان×××

پاییز را دوست دارم   نه بخاطر هوایش و نه بخاطر رنگهایش   فقط بخاطر تو تویی که متولد پاییزی   پسرک پاییزیه من اولین بهار شکفتنت مبارک   سلام عزیز دلم.تولدت مبارک مامانی.یک سال گذشت به همین زودی.یک ساله  شدی.یک ساله که تو شدی تمام هستی مامان.تمام زندگیم.و این چه زندگیه قشنگیه که تو در اون حضور داری.   تو تمام دوران با تو بودن فقط عشق میکنم عشق و دیگه هیچ....فقط تو اون لحظات خیلی دعا میکنم واسه کسایی که منتظره مامان و بابا شدنن.میدونی پارسای من تا وقتی مامان مشرف نشده بودم مکه و مدینه دوست داشتم برم ولی نمیرفتمم برام مهم نبود ولی از وقتی رفتم و د...
2 آذر 1393

تاتی تاتی کردن پسر مامان....هورااااااااا

پسری سلام.   امروز کلی راه رفتی مامان والبته اینم بگم که تنبلی و زود خسته میشی و میشینی ولی من از رو نمیرم   با انواع و اقسام وسایل و شکلات مجبورت میکنم راه بری.. اخه خیلی بامزه یه وری یه وری راه میری.. ای جان جانه مامان مبارک باشه راه افتادنت عشقم. پس فردا تولدته و من الان دوهفتست دارم فکر میکنم تولد برات بگیریم یا نه.بالاخره به این نتیجه رسیدم که امسال و بیخیال شم اخه هم محرمه و دلم نمیاد تولد بگیرم هم اینکه این روزا  بخاطره دراومدن دندونت خیلی بد قلق شدی مخصوصا تو مهمونیا و منم که با دبدن این وضعیت از تو بد اخلاق تر میشم. تصمیم بر این شد که یه تولد کوچولو با حضور مامانی و باباییات برات ...
27 آبان 1393

اولین عاشورای محمد پارسا........

سلام عزیز دلم   این یکی دو هفته مسافرت بودیم..هفته ی قبل از عاشورا رفتیم نطنز  و اصفهان خونه ی خاله زینب و تو تا میتونستی با امیر مهدی بازی کردی و خوش گذروندی.   بچه های بزرگتر از خودت و دوست داری و باهاشون بازی میکنی ولی برای بچه های کوچیکتر از خودت عکس العملی نشون نمیدی   راستی دیشب دو سه قدم راه رفتی ولی امروز هر کاری کردیم و هر چی تاتی تا تی کردیم راه نرفتی تنبل خان   یه سری از عکسا مونده بود گفتم بزارمشون برات          راستی مراسم شیرخوارگان حسینی بود و قسمت شد که نطنز ببریمت این مراسم..خیلی لباست بهت میومد هزار ماشاالله    ...
26 آبان 1393

وقتی پارسا مظلوم میشه/دنیا برام تموم میشه..........

سلام مامانی   خیلی خستم و داغون از احوال 10 ماهگیت بگم  اینکه تو این ماه پشت سر هم مریض میشی   یک هفته پیش بود که روی لبت جوش زد البته من فکر میکردم جوشه بعد از یکی دو روز بزرگتر شد و بازم ما فکر کردیم تبخاله تا اینکه تعدادشون زیاد شد   بردیمت دکتر و دکتر تشخیص داد زرد زخمه.همه ی وجودم اتیش میگرفت وقتی اون صورت خوشگلت و میدیدم که به این روز افتاده اخه خیلی بد جور شده بود داروهات و بهت میدادم و هر روز صبح اولین کارم نگاه به صورتت بود و بادیدن بهبودیشون خوشحال میشدم   گذشت و تو خوب شدی یکی دو روز شاد و شنگول بودیاز پریروز سرما خوردی و اب بینیت اویزون شده دیشب از بس سرفه میکردی حالت ب...
10 مهر 1393

10 ماهگی یکی یدونم.......

از روزی که تو بدنیا امدی من متولد شدم و از ان روز هم پسرم شدی هم همه ی دنیای من پسرک اسمانی من جهانم با تو شکرانه هایش بیشتر است و تو عاشقانه ترین باور خواب و بیدار منی گوشه ی دلم روز به روز را با نگاه رو به کامل تو اغاز میکنم سپاس خدایی که گیلاس باغ بهشت را به من عطا کرد سایه ی خدای عشق بر سرت مدام پسرم ......                                             &nb...
31 شهريور 1393